همهی نوشتهها آشغالاند.
تمامی كسانی كه از ناكجا درمیآیند و میخواهند هرآنچه در ذهناش روی میدهد به كلمه بدل كنند خوكاند.
كل صحنهی ادبیات آغل خوك است، به خصوص ادبیات امروز.
همه كسانی كه در ذهنشان مرجعی برای گفتهها دارند، منظورم بخش معینی از جمجمهشان است، بخش بسیار مناسبی از مغزشان، كسانی كه بر زبان مسلطاند، كسانی كه كلمات برایشان معنا دارد، كسانی كه سطوح بالاتری از روح و جریانهای برتری از اندیشه برایشان وجود دارد، كسانی كه روح زمانه را بازتاب میدهند، و كسانی كه برای این جریانهای اندیشه نام نهادهاند، به صنعت ظریفشان و قدقد مكانیكیشان كه ذهنشان مدام در تمامی جهات منتشر میكند فكر می كنم
همهشان خوكاند.
كسانی كه كلمات و شیوههای خاصی از زندگی برایشان معنادار است، كسانی كه بسیار دقیقاند، كسانی كه احساساتشان دستهبندی شده است و دربارهی دستهبندی خندهآورشان به ایهام سخن میگویند، كسانی كه هنوز به «اصطلاحات» باور دارند، كسانی كه در مورد رتبهبندی ایدئولوژیهای زمانه بحث میكنند، كسانی كه زنان اینچنین هوشمندانه در موردشان صحبت میكنند و خود زنان كه اینقدر خوب صحبت میكنند و جریانهای زمانه را بررسی میكنند، كسانی كه هنوز به گرایش ذهن باور دارند، كسانی كه مسیرهایی را دنبال میكنند، كسانی كه نامها را جا میاندازند، كسانی كه كتاب معرفی میكنند،
اینها بدترین خوكهای ممكناند.
مرد جوان، تو كاملاً غیرلازمی!