ذهن من به طرز هولناكی بیمار است. افكارم به تمامی طرق ممكن تركم می‌كنند. از خود اندیشه گرفته تا تجسد یافتن‌اش در كلام. كلمه‌ها، ساختار جملات، مسیرهای درونی فكر، واكنش‌های ساده‌ی ذهن: من همواره در پی وجود فكری خویشم. در نتیجه‌، به مجردی كه اندیشه‌ای را به چنگ می‌آورم، هرچه قدر هم كه ناقص باشد، آن را از ترس از دست دادن كل اندیشه ثبت می‌كنم. برایم زشت است،‌ می‌دانم، و از این رنج می‌برم،‌ اما از ترس این‌كه كاملاً بمیرم بدان رضایت می‌دهم.