مردم به من می‌گویند كه هنوز فكر می‌كنم، چون هنوز به طور كامل دست از فكر كردن برنداشته‌ام و به رغم تمامی چیزها، ذهنم تا حدی  خودش را سرپا نگاه می‌دارد و گاهی نشانه‌هایی از وجود داشتن از خود بروز می‌دهد كه هیچ كس مایل نیست ضعیف یا ناجالب قلمدادشان كند. اما فكر كردن برای من معنایی فراتر از این دارد كه شخص كاملاً نمرده باشد. بدین‌معناست كه آدم هر لحظه با خودش درارتباط باشد؛ كه حتا یك لحظه هم از حس كردن خود در درونی‌ترین لایه‌های وجودش، در آن توده‌ی صورت‌بندی ناشده‌ی زندگی شخص، در جوهره‌ی واقعیت‌اش دست برندارد؛‌ بدین معناست كه درون خودت حفره‌ای بزرگ احساس نكنی، نوعی غیاب وخیم